این همه جز عادت بد, هیچ نیست//این همه هرچند شود هیچ نیست
عاریه از بار خودم می برم//رشک به خودکار خودم می برم
جوهرمن, بودن من, بی گمان//آبروی من, قلم من, بمان
گوش کنید,این همه افسانه نیست//نعره ی یک آدم دیوانه نیست
مثنوی امشب من داوری ست//حکم میان من و خودباوری ست
امشب اگر راحت و بی پرده ام//با خودم از اول,طی کرده ام
جام پرازقافیه نوشیده ام//جامه ی عریانی پوشیده ام
دست به دامان قلم می برم//دست دعا سوی حرم می برم
ای حرم بی مرقد جمکران//اوج بده,من را,تا آسمان
اوج بده,اوج به چشمان او//دست بده,دست به دامان او
او که امید است,امید من است//راز غزل های سپید من است
دل به جز آواز تو را سر نداد//سر به ره هرکس دیگر نداد
بال و پر شعر منی بی گمان//جز توام انگیزه به دفتر نداد
آنچه تو کردی کس دیگر نکرد//آنچه تو دادی کس دیگر نداد
جز توکه پردادی ام از خویشتن//هیچ کس اینگونه مراپر نداد
می روم امشب به سوی آسمان//می پرم از پنجره های زمان
وای که از خویش پرم ابر ابر//مانده ببارم به فراسوی صبر
مانده فقط دل بکنم,یا علی//دل بکنم,از اگر,اما,ولی
دل در غمخانه ی تن می زند//دوست در خانه ی من می زند
کشت مرا دل و دلواپسی//کی تو به داد دل من میرسی؟
خسته ام و خسته ام و خسته ام//دل به ظهورقدمت بسته ام
می شود آیا که صدایم کنی؟//بندگشایی و رهایم کنی؟؟
آدم افتاده به دام زمان//منتظر توست امام زمان (عج)
می زند این دل به در سینه ام//منتظر مژده ی آیینه ام
باد,که چشم همه روشن شود//باز جهان پهنه ی بودن شود
می روم امشب به سوی آسمان//می پرم از پنجره های جهان
نظرات شما عزیزان: